دستانم حوصله ای برای حرفهای این دل ندارند
خبرندارند که من خود خسته ی روزگارم
دستانم حوصله ای برای حرفهای این دل ندارند
خبرندارند که من خود خسته ی روزگارم
میدونم واسه من دیگه توی قلب تو جا نیست
میدونم دیگه هیچی شبیه گذشتهها نیست
به تلافیش
یه وقتهایی که حرفایی میزنیم که نبایید بزنیم
در هر دو صورت حرص میخوریم
****
کلمه مورده استفاده این روزهام واسه رفع ناخوشیهام
طوری نی
گورررررررررررر باباش
اما افسوس همه کاسه به دست منتظر رفتن من هستند♥
*
*
ازچه
بادشمن جانم شده ام دوست ندانم
*
حرف دارم
اما
کلمه ندارم
* * * * * *♥
هیچ
خواستم سکوت کنم امشب را
به تلافیه همه فریادها
تو بخواب راحت *
خیالت هم تخت هم راحت *
تو را به او سپرده ام
چه ماهرانه پس میگیرد * *
حقم را
به او سپرده ام که میبیند
میشنود
آنچه با من میکنند
میبیند
دلتنگی هایم
گریه هایم *
بغض های پنهانیم
وبعضی ها یادشان نیست *
که خدایی هم در این نزدیکی هست
*
* *
و هر غمی لایق اشک
دلم نازک است و شیشه ای
اما شیشه ای ساخته ام سخت
که باهرتلنگری نلرزد
میخندم
حتی اگر آن چیزکه نمیخواهم میشود
وآن که میخواهم نمیشود
به
چه خودی ساخته ام
نه خنده ها خنده است
نه گریه ها
هیچ کدام اصل نیست
خنده های اجباری
گریه های پنهانی
حیله و مکر و کینه
این روزها همه جافقط همینه
مژدگانی اش تمام زندگی ام!!!!!!!!
ازآدم بودن خودپشیمان میشوم
گاه دخترانی میبینم ازجنس خودبیزار میشوم
دل تنگم
کجاست نشانه ای از مرد بودن ها
نیست و نمی بینم
چقدر کمرنگند
کمی ارام تر
دست من کنداست
تکرار دوباره ای هم که نداری
*******************
عجب................
خبر ندارمممممممم
اینم بابت دل خوشی
مثل شیر که سرمیرود و گازی خاموش می سازد
حوصله ام بروی انرژی ام سریده
خاموش ساخته مرا
****
یادش بخیر آن روزها مدرسه
چقدر مدادم را توی جامیزی مخفی میکردند
می دانستمو برویم نمی آوردم
این روزها دل شکسته ام را مخفی میکنم
و
برویم نمی آورم